خط صلح: منیره برادران خسروشاهی، نویسنده و پژوهشگری است که خود در دو دوره پیش و پس از انقلاب بهمن ۵۷، تجربه سالها زندان و شکنجه را از سر گذرانده است. او خواهر مهدی برادران خسروشاهی، از فعالان چپگرایی است که بیش از هفت سال زندان را پیش از انقلاب بهمن ۵۷ تجربه کرد و در سال ۶۰، پس از روزها شکنجه در زندان اوین اعدام شد.
با او به بهانه پیدا شدن پیکر منسوب به سرسلسله پهلوی و همچنین گزارشهای اخیر سازمانهای عفو بینالملل و عدالت برای ایران در مورد تلاش حاکمیت برای از بین بردن گورهای دستهجمعی جانباختگان آن سالها، در خصوص مسئلهای به گفتوگو نشستهایم که او هم به عنوان یک پژوهشگر با آن مسئله برخورد داشته و هم به عنوان یک زندانی سیاسی سابق و خانواده یکی از جانباختگان آن سالها، با آن رویارویی وجودی داشته است. مسئله عدم بازگرداندن پیکرهای زندانیان جانباخته دهه اول پس از انقلاب به خانوادههایشان از سوی حاکمیت و همچنین پیکرهای تمام کسانی که از آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی تا کنون، جانشان به دست حاکمیت ستانده شده است. رفتاری که منیره برادران آن را سیستماتیک میداند و “پاک کردن اثر جرم و جنایت” و “مجازات خانوادهها” را از دلایل آن بر میشمرد .
متن کامل این گفتوگو در ذیر از نظرتان میگذرد:
_ خانم برادران پیدا شدن جسد رضاشاه پهلوی در حریم شاهعبدالعظیم در شهر ری بار دیگر یکی از پرجدلترین بحثهای تاریخ جمهوری اسلامی را در اذهان عمومی زنده کرد. فارغ از رویکرد جمهوری اسلامی مبنی بر تخریب و از میان بردن تمام هویتهای شکلگرفته پیش از خود -که در این مورد خاص رضاه شاه به عنوان اولین بنیانگذار دولت مدرن در ایران و همچنین سمبل مدرنیزاسیون در ایران، قرار دارد- این مسئله اذهان عمومی را به سمت یادآوری مواجه جمهوری اسلامی با مخالفان خود سوق داد، نه تنها دگراندیشان و بلکه مشخصاً رفتار آقای خلخالی به مقبره رضاشاه و تخریب آن به عنوان سمبل نارواداری شناخته میشود. به نظر شما این رویکرد تا چه اندازه در جمهوری اسلامی اصالت دارد؟
من فکر میکنم که این رویکرد در ایدئولوژی جمهوری اسلامی اصیل است و حتی در اسلامگرایان قبل از حکومت جمهوری اسلامی نیز دیده میشد. برای مثال بنیادگرایان و انجمن حجتیه تخریب و شکستن سنگ قبرهای بهاییان را از زمان شاه تا به حال انجام میدهند. از زمان انقلاب ۵۷ به بعد این ستادها رسمی شدند و تخریب گورهای بهاییان از آن زمان تاکنون ادامه داشته و با رواج یافتن در سالهای اخیر این مسئله سیستماتیک شده است. من در جایی خواندم که حتی تشکیلاتی برای این کار به وجود آمده است. همچنین میدانید که این برخوردها فقط برای مخالفین سیاسی نیست. در حد گستردهای شاهد بودیم که گور روشنفکران و دگراندیشان به مانند شاعر بزرگ ملی ما یعنی شاملو، یا هوشنگ گلشیری، مصدق و غیره نیز در این سالها توسط این افراد تخریب شد.
کارهای اینچنینی در کشورهای دیگر جرم بزرگی است. برای مثال در اروپا گروههای یهودیستیز در صورت حمله و اذیت یهودیان مجرم شناخته و مجازات میشوند .
تخریب گورها جرم و جنایتی بزرگ و بدین معناست که مجازات و آزار و اذیت حتی بعد از مرگ نیز بر آن افراد ادامه دارد.
_ باتوجه به گزارش اخیر عفو بینالملل و سازمان عدالت برای ایران، جمهوری اسلامی به صورت آرام و پیشرونده در حال از میان بردن مکانهایی است که در میان مردم به عنوان گورهای دستهجمعی دگراندیشان شناخته میشود. به نظر شما با این رفتار جمهوری اسلامی سعی در پاک کردن وقایع از کارنامه خود دارد؟ یعنی آیا امروزه آن را به نوعی حرکتهای خودسر و تندرو در اوایل انقلاب نسبت میدهد و سعی میکند بدون پرداخت هزینه اضافی آن رفتارها را به فراموشی بسپارد؟
به نظر می رسد این کار سیستماتیک است و نمیتوان آن را فقط به گروههای خودسر منتسب کرد. همانطور که اشاره کردم این سیاست جمهوری اسلامی از ابتدا بوده است. نه تنها جلوی این کار گرفته نشده، بلکه تشویق به این امر نیز می شود و میبینیم که در شهرها و شهرستانهای مختلف نیز صورت میگیرد. مانند گورستان خاوران که در بهمنماه سال ۸۷ تخریب شد.
انجام دادن این کار چند دلیل دارد. دلیل اول پاک کردن اثر جرم و جنایت است. سردمداران قدرت همواره اعدامهای دهه ۶۰ را یا تکذیب و یا انکار کردند؛ با وجود این که ما از این اعدامها مطمئن هستیم. زندانیان در رابطه با فعالیتهای کمیته مرگ تابستان ۶۷ و یا قضاتی که در سالهای دهه ۶۰ -به طور مشخص تا ۶۲ و ۶۳ که اعدامها در اوج خود بود، بر سر کار بودند- شهادت دادند. همچنین آقای منتظری نیز در این مورد سنگ تمام گذاشتند و نوار منتشرشده ایشان موجود است.
این مسئلهای روشن است اما از سوی مسئولان همیشه یا انکار شده یا این که هیچ کس مسئولیت این کار را بر عهده نمیگیرد. برخی میگویند این یک دستور بوده و برخی هم چنان با بیشرمی تمام از این کار دفاع میکنند اما به هر حال هیچ یک رسماً آن را قبول نکردند و در واقع نخواستند سندی از خود باقی بگذارند.
اگر خانواده کسانی که اعدام شدهاند برای گرفتن گواهی فوت جهت انجام برخی کارهای حقوقی از جمله تقسیم ارث و میراث یا ازدواج مجدد همسر مراجعه کنند، میبینند که در گواهی فوت این افراد دلیل مرگ را مواردی چون سکته قلبی یا خفگی اعلام میکنند و سبب مرگ هیچگاه اعدام عنوان نمیشود.
این گورها نشانهای از جنایتی است که صورت گرفته و صاحب قدرت با تخریب آنها قصد پاک کردن این جنایات را دارند.
دومین دلیل، مجازات خانوادههاست. دادن اطلاعات در خصوص فرد به خانوادهها و یا تحویل پیکر جانباخته از حقوق خانواده آن فرد است. دریغ کردن این حق، مجازات خانواده بوده و حکومت از طریق مجازات خانواده این ارعاب را به جامعه وارد میکند. در واقع با این اعدامها، علاوه بر حذف یک فرد از جامعه قصد مرعوب کردن هزاران نفر در جامعه وجود دارد تا درس عبرتی باشد برای دیگران تا سکوت کرده و کاری نکنند. خانوادهها واسطه حکومت با جامعه هستند. گرفتن حقوق آنها پیامی است هم برای خانواده و هم برای جامعه.
دلیل دیگر نیز حذف کلی این افراد است. درست است که اعدام در ذات خود حذف یک انسان از جامعه است؛ اما حکومت قصد دارد که با تخریب گورها نه تنها وجود فیزیکی یک فرد، بلکه خاطراتی که از او به جای مانده و اصلاً موجودیت او را نیز حذف کند. به همین دلیل نیز خانوادهها پس از دهه شصت که گورستان خاوران به وجود آمد بر حفظ آن پا فشردند؛ زیرا میدانستند که حفظ آن تا چه اندازه اهمیت دارد.
_ به بحث مجازات خانوادهها اشاره کردید. میدانیم که جمهوری اسلامی پیکر بسیاری از جانباختگان سالهای دهه ۶۰ را تحویل خانوادهها نداده است. شما خود نیز از اعضای خانواده یکی از این جانباختگان هستید. هم به عنوان یک پژوهشگر و هم به عنوان فردی که برخورد وجودی با این مسئله داشته، فکر میکنید که این عدم تحویل پیکر چه حقی از شما ضایع کرده و اینکه نمیدانید چه بر سر عضو خانوادهتان (برادرتان) آمده است، چه تاثیری بر خانواده چه در آن زمان و چه پس از آن واقعه داشته است؟
برادر من، مهدی برادران خسروشاهی در ۱۵ آذر سال ۶۰ و چهل روز پس از دستگیری اعدام شد. هیچ کس از چهل روز بازداشت، بازجویی، شکنجه و دادگاه وی اطلاعی ندارد و نمیدانیم که در مدت بازداشت چه بر سر او گذشت. وی تنها در شب اعدام و نیم ساعت قبل از زمان اعدامش توانست در تماسی تلفنی با همسرش که در آن زمان با من در یک بند بود، وداع کند. نیم ساعت بعد ما صدای تیرباران را از بند ۴ قدیم زندان اوین میشنیدیم و میدانستیم که برادرم نیز جزو آن چند نفر است.
بعد از اعدام به ما خبر دادند که برادرم در بخشی از بهشت زهرا دفن شده، اما با این حال ما هیچ اطلاعی از روند پرونده او نداریم و حتی نمیتوان اطمینان داشت که در محلی که اطلاع دادهاند، دفن شده باشد؛ زیرا در لیست بهشت زهرا اسم وی موجود نیست؛ نه تنها برادر من، بلکه تمام اعدامشدگان. در آن جا سنگی وجود داشته و سنگ را شکستهاند و اذیت و آزار هم بوده و هست. یعنی غیر از خاواران که جای خود را دارد.
برای خانواده من ابهاماتی وجود دارد چرا که ما هیچگاه جسد او را ندیدهایم. در هر جامعه و در هر دین و مذهبی، مناسک و رسومی برای دفن مردگان وجود دارد. این مراسم فرصتی برای وداع خانواده، ابراز احساسات و همدردی با دیگران است که برای خانواده دارای معنی است؛ اما خانوادههای ما از آن نیز محروم شدهاند. زیرا وقتی که خبر اعدام کسی را می دهند، اعلام میکنند که خانواده حق برگزاری هیچ مراسمی را ندارد و نوعی ناباوری به دلیل این که خود ندیده است، در او به وجود میآید. چون خود خانواده شاهد واقعه و خاکسپاری نبوده است.
همینطور نوعی بیحرمتی به پیکر صورت میگیرد؛ زیرا فرد مرده برای خانواده عزیز است و ما با اجرای مراسم به او حرمت میگذاریم. حال این را بگذارید در کنار تمام اتهاماتی که به این افراد زده شد؛ افرادی که تنها برای آزادی و عقیدهشان مبارزه کردند.
تحویل ندادن پیکر، سیاستی است که در ادامه پروسه دستگیری یا ناپدید کردن زندانی صورت میگیرد. زمانی که زندانی دستگیر میشود، ناپدید شده و به خانواده خبری داده نمیشود. این که بر او چه گذشته، دادگاهی شده، وکیل داشته یا خیر و دادرسی عادلانه بوده (که ما شاهد بودیم که نبوده)، در راستای همان پروسه تحویل ندادن پیکر است.
به همین دلیل خانوادههای اعدامشدگان سال ۶۷ نامه ها به مقامات نوشتند مبنی بر این که اعدامشدگان کجا و در چه تاریخی دفن شدهاند؟ به چه دلیل آنان را اعدام کردید؟ اگر یک پروسه قضایی صورت میگرفت پیکرها نیز تحویل داده میشد…
صحبت از اعدامهای فراقانونی، دستهجمعی و یک کشتار و قتل عام است. ۶۷ یک قتل عام است. به همین دلیل این فاجعه همچنان برای خانوادهها دردی است که باقی میماند و پرسش و خواستهشان پروسه دادخواهی است.
_ با توجه به پژوهشی که شما در رابطه با خاطرات زنان زندانی انجام دادهاید و تجربهای که در این رابطه دارید، این محرومیت از سوگواری در ادامه چه تاثیری از دیدگاه روان شناختی بر روی خانوادهها میگذارد؟
تاثیری که این فاجعه در آن لحظه بر روی خانواده می گذارد و حتی از برگزاری مراسم نیز محروم است، ادامه پیدا می کند؛ زیرا کاری را که باید در آن زمان انجام میداده، انجام نداده است. این خانوادهها حتی اگر مراسم سالگردی در منزل خود برگزار کنند نیز مورد یورش قرار میگیرند.
خانوادهها در هر بار مراجعه به قطعه اعدامیان بهشت زهرا (قطعه ۹۲ بهشت زهرا) و گورستان خاوران بسیار مورد آزار و اذیت و ضرب و شتم قرار میگیرند. این محروم بودن همچنان ادامه پیدا میکند.
این مسئله علاوه بر جنبه اجتماعی و فرهنگی، جنبه سیاسی بزرگی دارد. در سال ۶۷ افراد تنها به دلیل عقیدهشان و چندینبار حتی به دلیل نماز نخواندن اعدام شدند. چرایی این مسئله و تمام ابهامات برای خانواده اعدامشدگان از زمانی که خبر اعدام را میشنوند، تا کنون ادامه پیدا میکند و پس از گذشت چهل سال از فاجعه دهه ۶۰ و حذف آن افراد، آن مجازات هم چنان از طریق مجازات کردن خانودهها ادامه دارد. خانم منصوره بهکیش که شش تن از اعضای خانوادهاش در دهه ۶۰ اعدام شدند، به دلیل پافشاری بر حقوق خانوادهاش (به عنوان خانوادهای از خانوادههای جانباختگان) به سالها زندان محکوم شد.
_ ماهمچنان شاهد بهکارگیری این نوع سیاست از سوی جمهوری اسلامی هستیم. برای مثال با گذشت بیش از ۸ سال از اعدام فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان که در اردیبهشت ۸۹ اعدام شدند، هنوز مزارشان مشخص نشده است و خانوادهها موفق نشدند یک مراسم سوگواری عمومی برای آنان برگزار کنند. چرا جمهوری اسلامی در دهه چهارم خود هنوز همچنین برخوردهایی دارد؟
به مورد خوبی اشاره کردید. در رابطه با اعدام آن افراد در سال ۸۹ که زمان زیادی نیز از آن نگذشته است، همچنان ترس از فاش شدن این جنایت وجود دارد. حضور خانواده ها بر سر مزارها و سوگواریشان شاهدی بر ماجرا و جنایتی است که روی داده است. مادر میگوید که من فرزندم را به دنیا آوردهام و میدانم که او وجود داشته است.
من به طور کامل مخالف اعدام هستم اما اعدام سیاسی هیچ توجیهی ندارد. این امر به دلیل ارعاب خانوادهها و جامعه صورت میگیرد. حکومت قصد دارد که با حذف فیزیکی، یاد و خاطره آن فرد نیز حذف و فراموش شود. از این رو مبارزه خانوادهها و پافشاری برای حفظ حقوقی که از گذشته تا کنون از آنها ضایع میشود ، بسیار ارزشمند است.
_ خانم برادران، اگر در پایان نکتهای مد نظرتان است، بفرمایید.
برخی فکر میکنند مسئلهای که من به آن اشاره کردم، به فرهنگ مذهبی ما مربوط میشود؛ در صورتی که این مسئله جزو حقوق بینالملل است. گروههای کارشناسی در سطح بینالمللی وجود دارند که اجساد را از گورهای دستهجمعی خارج، شناسایی و با احترام دفن میکنند. یکی از این گروهها، تیمی آرژانتینی است که در حادثه ناپدیدشدگان مادران میدان مایو بسیار موثر بودند و توانستند تعدادی را شناسایی کرده و با ادای احترام دفن کنند.
در حقیقت یکی از ترسهای جمهوری اسلامی این است که میداند این مسئله نه تنها در ایران و به دلیل فرهنگ مذهبی، بلکه در تمام جهان یک جنایت بزرگ بینالمللی محسوب میشود.
_ با سپاس از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.