در تابستان ۱۳۸۹، میرحسین موسوی در نشستی با روزنامهنگاران پس از طرح پرسش در مورد نقش وی در کشتارهای دهه ۶۰ و به ویژه اعدامهای سال ۱۳۶۷، توضیحاتی را ارائه کرد. او در مورد اعدام هزاران زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ گفت که در زمان این کشتار از آن اطلاعی نداشت و در اجرای آن نیز نقشی ایفا نکرد. میرحسین موسوی در بخشی از سخنان خود تاکید کرد که روشن شدن حقیقت در مورد کشتارهای دهه ۶۰ برای جمهوری اسلامی پیامدهای زیانباری در پی دارد و او به عنوان نخست وزیر وظیفه داشته از «کلیت نظام» دفاع کند:«به هر حال باز کردن مسائل دهه ۶۰، هر کدامش تالی فاسد دارد. من همیشه سعی کردم که از کنار این مسائل رد بشوم. من در آن موقع، به عنوان نخستوزیر، موظف بودم که از کلیت نظام دفاع بکنم…»
با این وجود، حتی اردشیرامیر ارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی در زمان انتخابات ۱۳۸۸، در گفتوگویی با بیبیسی فارسی اذعان کرده که موسوی از اواسط مرداد ۶۷ از اعدامها با خبر بوده اما با این حال، انکار همه جانبه این کشتار در دستور کار وزارت امورخارجه وی و کارکنانش قرار داشته است.
در ماههای پس از کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، وزارت خارجه دولت میرحسین موسوی، و سفرای ایران در سازمان ملل و کشورهای مختلف به طور هماهنگ و قاطعانه وقوع این کشتار را انکار کردند. در آذر ۱۳۶۷، میرحسین موسوی در مصاحبهای با شبکه «او آر اف» اتریش ضمن دفاع از اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی، این واقعیت را که اغلب قربانیان سالها پیش از حمله مجاهدین در زندان بودند و احکام حبس داشتند رد کرد و گفت:« «این موارد [کشتار هزاران زندانی سیاسی] که به ما ایراد گرفته شده است در رابطه با همین عملیات مرصاد است… آنها نقشههایی برای کشتار داشتند و ما مجبور بودیم که توطئه آنها را سرکوب کنیم… ما در این زمینهها هیچ گذشتی نداریم.»
از سوی دیگر، عصمت طالبی که همسر و برادرش در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ باختند، در شهادتی نزد عدالت برای ایران از تلاش خانوادههای زندانیان سیاسی برای ملاقات با مقامات جمهوری اسلامی به منظور جلوگیری از وقوع اعدامها و اطلاع دفتر نخست وزیر وقت، میرحسین موسوی از این کشتار گفته است: «وقتی ملاقاتها قطع شد با خانوادهها قرار گذاشتیم، جلوی مجلس سنا رفتیم، دفتر رفسنجانی بود، نامه دادیم، دفتر نخست وزیری رفتیم که موسوی آن موقع نخست وزیر بود. آنجا ما را بیرون کردنداز دفتر… گفتند حق ندارید… ما اینجا اجازه نداریم شما را راه بدهیم که ما پافشاری کردیم با مادرها… مادر ریاحی بود، مادر سرحدی بود، چند نفر دیگر هم بودیم. تقریبا ده نفری میشدیم، مادر خودمم هم بود. تو دفتر نخست وزیری بعد از اصرارهایی که ما کردیم، دوباره گفتند حالا که اینجوری است نامه بدهید. نامه نوشتیم، امضا کردیم، البته بیرون از محوطه… تو خیابان نشستیم و نامه نوشتیم. دادیم دفتر نخست وزیری که ما خانوادههای زندانیان سیاسی هستیم، قطع ملاقات شدیم، یک عده اعدام شدند، یک جوابی از شما میخواهیم. کاری کنید که جلوی اعدامها گرفته شود. میدانستیم دارند اعدام میکنند. ما این نامه را بردیم دفتر نحست وزیری، یک آقایی درآمد و این نامه را دریافت کرد و از ما سوال کرد، ما گفتیم ما خانواده زندانیان سیاسی چپ هستیم، فهمید از نامه فهمید. [آن آقا] گفتش که، دقیقا این جمله را گفت: «با بچههای چپ کاری ندارند، فقط مجاهدها را [اعدام میکنند]…» یعنی خبر داشتند اعدام دارد میشود.»
متن کامل سخنان میرحسین موسوی در دیدار با روزنامهنگاران که گفته میشود در مرداد ۱۳۹۸ انجام شده را در ادامه بخوانید:
یه سوال حساسی از من شده من تا حالا سعی کردم که زیاد به این مسئله نپردازم. من خیلی خلاصه میپردازم، خوب جمع صمیمی و خوب … و همتون هم جوان هستید و خوب هستید و بدونید. در مورد مسائل سال ۶۷؛ البته اینجا گفته که دهه ۶۰، دهه ۶۰ هم اتفاقا هم صحبت میکنیم. خیلی مختصر البته صحبت میکنم …برای درج هم نیست فقط برای روشن شدن و دلیلش هم خواهم گفت. اولاً یه اصل و ملاکی رو ما باید داشته باشیم. آن اصل ملاک رو شما با هر کسی که طرف باشیم و هر موقعیتی که باشه نباید فراموش بکنیم و اون این است که چیزی که خوب هست رو ما خوب بگیم و بد را بد بگیم. جنایت را جنایت بگیم و برعکسش هم مثلا تایید بکنیم. سفید و سفید بگیم سیاه و سیاه بگیم. برای همین اگر کار بدی افتاده، جنایتی شده و خلافی صورت گرفته در هر شرایطی محکوم است. این رو ما یک اصل قرار بدیم واسه همینم هم ازش نمیگذریم. اگر جز این نباشیم ما هویت انسانی و اسلامی خود را گم کردهایم. تو این زمینه هم به اصطلاح خود بررسیهای شخصی خیلی مهماند مطالعات خیلی مهمه در مورد همه حوادث از جمله حادثهای که الان تبدیل به یک وسیله شده. خوب این اصل است. در سایه این اصل یه مسئلهای هم هست که خود نحوه طرح این مسئله است از طرف من. که من احساس میکنم که مشکلات داریم؛ مشکلات ناشی از موقعیت مورد نظر من نسبت به این قضیه نیست، بلکه حواشیای پیدا میکنه که اون حواشی مثلاً با این درگیر شدن با اون درگیر شدن، با فلان کس درگیر شدن، شاید به نفع به اصطلاح الان این حرکت نباشه. این هم یک مسئله است. یک ملاحظات اینجوری دارم. از این هم که بگذریم این مساله رو دو قسمت باید بکنیم. یکی اینکه کلا تو دهه ۶۰ چه اتفاقاتی افتاد، بعد از سال ۶۷ چه اتفاقاتی افتاد، چون که این سوال هم از بس گفتند اصلاً از سال ۶۷ ما متوجه شدیم تمام دهه را با هم یه چیز میکنند. اینها یک تفاوتهایی با همدیگر دارند. دوم اینکه نقش بنده چه بوده از این نظر مهم شده یک میگه که ما جنبش سبز هستیم و در این مورد چی میگیم. پس این دوتا را ما از هم جدا میکنیم. من آن چگونگی را شرح میدهم و راجع به نقش خود هم یک اشاره میکنم. انقلاب پیروز شد دشمنهای زیادی داشت… این حرکتهای به اصطلاح چریکی و اینها در کشور زیاد بود. از گروههای چپ و از مجاهدین خلق و اینها بودند. هنوز انقلاب به اصطلاح سال ۵۷ تموم نشده بود که ما ترکمن صحرا داشتیم، بحث بندر لنگه را داشتیم، به فاصله کمی خوزستان و شورش در خوزستان را داشتیم، و همچنین گرفته شدن پادگان مهاباد را داشتیم و امثال اینها. یعنی تمام اون گوشه کنارهای کشور این حرکتهای مسلحانه شروع شد و طبیعی است که نظام انقلابی به اصطلاح با این مسائل شروع میکنه به برخورد کردن. حالا به صورت خام یا به صورت هر چیزی برخورد میکنه. و خوب شهید چمران مثلاً رفت کردستان و توانست مسئله اونجا رو حل بکنه، کسی دیگه جای دیگر رفت همین جوری حرکتهایی در همین زمینه شروع شد. یا مسئله ترکمن صحرا که مدتی طول کشید… آنجا فداییان خلق مشغول بودند… بعد دیگه خود مجاهدین خلق هم قاطی تمامی گروهها این ور و اون ور بودن ولی فعالیت چیزشون شروع نشده بود. داشتن میلیشیای خودشان را توسعه میدادند. در کنار اینها مسئله زندانها هم بود. زندانها اول انقلاب با یک آشفتگی شروع شد، حتی زمان بنیصدر هم بحث بود که زندانها خوب هست یا نه. یکی از مسائل و دغدغههای همه مسئولان نظام جمهوری اسلامی میتوانم شهادت دهم که مسئله زندانها بود. گفتند میزنند فلان میکنند… خوب ما که ماموری نداشتیم تمام اون قدیمیها را کنار گذاشته بودند، یک عده افراد جدید آمده بودند. بعضیها تندروی میکردند بعضیها کندروی میکردند. ولی دائم رسیدگی میشد… بعضاً افراد قابل توجهی هم تو اون سمتها[بودند] مثلاً یه مدتی آقای سرجیزاده که خودش ۱۵ سال قبل از انقلاب در زندان بود مسئول زندانها کردند برای اینکه یک رفتار انسانی با زندانیان داشته باشد. و اثرگذار هم بود این قضیه. در دوره ما هم من یادمه که من وزیر خارجه بودم و آقای رجایی نخستوزیر بود. یکی از مهمترین دغدغههایش مسئله زندانها بود. میگفت زندانها جاش کمه خوب نیست فلان نیست و بهمان نیست. میرفت دو سه جا بازدید هم کرده بود از سازمانها این ور و آن ور که جایی پیدا کنه که وضعیت بهتر بشه و بحث هم این بود که چگونه با این مسئله رفتار بشه. ولی آشفتگیهایی بود. اونم در سطح جامعه. در زمان ما که رسید آشفتگیها و این وضعیت ادامه پیدا کرد. بعد از مدتی ما یک گزارشهایی در مورد بدرفتاریها در زندانها داشتیم که آقای جواد اژهای که داماد شهید بهشتی هست نه این اژهای که الان هست.
اون موقع وزیر رفاه و تامین اجتماعی بود اگه اشتباه نکنم. ما به عنوان نماینده فرستادیم برای زندانها. اون موقع مقاومت کردند گفتند که ربطی به شما نداره و قوه اجرایی شما هستید. قوه قضاییه ایجاد شد. داستان انقلاب اصلا یه چیز دیگه است. ما پافشاری کردیم و یک مقدار هم بد اخلاقی و در نتیجه اجازه دادند ایشان با یکی دو نفر دیگر میرفت و این قرین شد با رفتن یکی دو تا نماینده از مجلس. آقای فهیم کرمانی و اینها. یه گروهی بودند که رئیس ایشان بود و بعد هم به دلایلی کنار گذاشته شدند آقای فهیم. حالا کاری ندارم ولی تو این زمینه بود. اینها گزارشهاشون منجر به این شد که فکر کنم سال ۶۲ یا ۶۳ بود که یک جلسهای حضرت امام با شرکت تمام مسئولان درجه اول کشور گذاشت. فکر کنم ۲۰ نفری توی آن اتاق کوچک جمع شده بودند؛ ۲۴ یا ۲۵ نفری و ایشان به شدت… هان این وسط ایشان شنیده بود که من مصر هستم، ایشان به من گفت که شما به حرف اینها گوش نده خیلی خوب برید گزارشهایتان را بیارید که بفرستیم این بازرسیها صورت بگیره. من میخوام بگم که همچین روحیهای هم داشت. در اون جلسه که قاعدتاً شاهد زیادی هم داشته گفتم حدود ۲۰ نفری بود، ایشان به سختی به وضعیت زندانها انتقاد کرد و با لحنها که ما تا الان نشنیده بودیم تند و که چه کار بکنند، فلان بکنند و از همان موقع بحث عزل آن فردی که بعداً منجر به کشتار سال ۶۷ هم شد، مطرح شد. بعد از آنکه جلسه تمام شد، ظاهراً گفتوگو با ایشان شده بود که در چنین موقعیتی کنارگذاشتن اینها ممکنه یک نوع جری شدن را ایجاد بکند و قول داده بودند که وضعیت زندانها اصلاح شود، که اصلاح هم شد. یعنی یک کم وضعیت بهتری گرفت و شرایط خوبی گرفت و مسئله ادامه پیدا کرد. ما مشکلی در آن موقع نداریم یعنی نداشتیم. ولی این سال ۶۰، کشتارهایی که میگن. چون دهه شصت هم مطرح میشه ..ما در دهه ۶۰ پیش از اینکه مسئلهای با نظام جمهوری اسلامی داشته باشه و البته ساواکیها را اعدام میکردند شاید الان ما با این روحیهای که داریم، شاید مثل تو این جمع این کارها نمیشد، مثلا اینا رو میگرفتند، میگفتیم که بهتره یک کم ملایمتر باشه. اما ما با آن کاری نداریم آن حسابش جداست. ولی در دهه ۶۰ ما غیر از این مسئله، اون چیزی که بوده اون کشتار مجاهدین خلق از مردم بود. یعنی اینها از ۳۰ خرداد اینها بهعنوان تظاهرات مسلحانه حتی به یک بقالی به یک چیز مذهبی سر یک محلهای ابا نکردند… با تیغهای موکتبری افتادند وسط، بعضیها را با گلوله… ما سر کوچهمون تو نارمک یک بقالی بود علی آقا میگفتیم بهش رفت این چیز ازش بخریم یک آدم خیلی فعالی بود. تو انقلاب هم به همه خیلی کمک میکرد یک روز آمدند با تیر دنگ زدن کشتنش. به دلیل اینکه با مجاهدین خلق مخالف بود. یا مثلاً بابای من یک دوستی داشت چایفروش بود بنام آقای احمدی، آدم بسیار خوشنامی هم بود. پسراش رو یک روز دم صبح از اینها ظاهر میشند، در میزنند یکی از این پسرا رو میزنن میکشن. برادرش میاد از این دفاع بکنه برادرش رو هم میزنن دو نفره همونجا تو محله در خونگاه که هنوز خانه پدری ماست یک بقالی را همانجا میکشند. این کشتار به صورت وسیعی صورت گرفت تا رسید به مسئله انفجار حزب و انفجار نخست وزیری و زدن شهید قدوسی. یکی از بهترین دادستانهایی که ما داشتیم که دوست صمیمی شهید بهشتی بود، شهید قدوسی بود. پسرش هم فرد پیشتازی است الان. یک پسری هم داره که الان به اصطلاح کار فرهنگی انجام میدهد. روحیهای مثل آقای بهشتی داشت. اینا رفتند پشت میزش مواد منفجره گذاشتند و ایشان شهید شد. که خیلی خسارت زد به ما که بعد از آن افراد دیگری به اصطلاح آمدن روی کار که ظرفیت آن را در مورد قوه قضاییه نداشتند. مسئله ادامه پیدا کرد و این کشتارها و به اصطلاح این اتفاقات.
از این طرف هم… ضمن اینکه در داخل یه مقدار بازم بعد از اینکه سرکوب شدند از این انفجارات داشتند و فلان داشتند و اینها. ما در آن دهه کشتار جمعی نداریم در زندانها از مجاهدین خلق نداریم. ممکنه تک و توک اعدامهایی داشته باشند به دلایلی تا آن جایی که یادم است البته آدم باید یک بار دیگه به آمار و اطلاعات رجوع کند. بعد اینا رفتند از طریق طارق عزیز که رفته بود فرانسه، رجوی اینها باهاش قرارداد بستند اینها پایگاه زدند در خود عراق. تبدیل شدن به یک وضعیتی کاملا یک گروه زیر دست اونا. که اینها بر علیه کردها عمل میکردن بر علیه مرزهای ما عمل میکردن. برای اونها اطلاعات جمع میکردند. بعدا هم معلوم شد که نیروی حسابی براشون جمع کردند. براشون به اصطلاح نیروهایی گذاشتن که دیدین تو عکسهای اینها نشون میدهند که تانکهاشون و فلانش رو. این مقر اشرف که میگن یکی از اون مقرهای اینهاست که اونجا جور کردن و کار کردن. اینها یک عملیات بزرگی رو انجام دادند که تو صحبتهای اخیر آقای هاشمی هم من دیدم که اشاره شده. بعد از اینکه آتشبس شد و یک تودهنی هم صدام خورد که یک بار حمله به خوزستان کرد هیچ راهی دیگه براش نموند. یک حمله شدیدی منافقین کردند که طرحشون این بود که از محور غرب وارد بشوند از یک مسیرهایی که تمام نقشههاش دستمون اومد تا تهران بیان و مثلا برن جماران و بیان مثلا رییسجمهوری و نخستوزیری و صدا و سیما و از این حرفا. در کنارش ظاهرا قرار بود یه شورشی هم در زندانها بشه. اینها تعدادشون کم نبود که چنین اتقافی بیفته. این وضع رو من شرح میدهم. من الان موضع خودم رو بعدا خواهم گفت. خب اینها اون سرکوب شدید رو در محور… به عنوان عملیات مرصاد اسم گذاشتند. اونها خودشون به عنوان فروغ بیپایان یک همچین چیزی… فروغ جاودان اسم گذاشتند که بیش از آنچه نیروهای ما برای سرکوب آنها موثر بودند خود مردم [موثر] بودند. یعنی اون کشتار وسیعی که از اونها تو جادهها و محورها شد از سوی مردم بود. بنده یادمه که تو نخستوزیری بودم به من گفتند که حملهای شده و ماهییت رو چیز کردند که یک به اصطلاح تلفنهای قرمزی داشتند که از مرزها خبر میدادند مستقیم. گفتند یک چنین وضعی است و گفتند که خیلی خطرناک است. تلفن کردم هنوز آقای هاشمی که در غرب بود خبر نشده بود. با اینکه به نزدیک مقر ایشان هم رسیده بود.
واقعا آن موج حرکت اینها را اگر خود موج مردم نبود جلویش را نمیشد گرفت. یعنی عکسها و تصاویر و گزارشهایی که از آن موقع مانده، مطالعه شود، بیش از اینکه سپاه و ارتش و امثال اینها توانسته باشند اون موج رو در همان نطفه خفه کنند و منجر به یک خسارت بیشتر نشود، خود مردم بوند.
- اسلام آباد غرب؟
اسلامآباد غرب، دیگر. خیلی وسیع. آنجا هم ما متاسف بودیم. مثلا در اینها افرادی کشته شدند که قبل از انقلاب ما میشناختیم و واقعا تاسف میخوردیم چرا اینها رفتند جذب مثلا این آدمهای خبیث شدند. مثل آن ابوذر ؟؟؟ که از دوستهای ما بود. بعد با خانمش هم همینطور. آدم روشنفکری بود. بیشتر هم حالت میانه داشت. روشنتر از این بود که جذب یک دانه سازمان تمامیتخواه خشن بسته شود. ولی خب شد دیگر. در همان عملیات مرصاد کشته شد. تیپهای مختلف کشته شدند. بعضی از افراد برجسته را من میشناختم از اینها کشته شد [ند]. در مقابل اینها این بحث مطرح شد که در زندانها قرار است شورشی شود و زمینهای فراهم شود. ظاهرا آن عملیات را مقارن کرده بودند با یک حرکت دیگر هم در تهران صورت بگیرد. اینجا آن حکم را از امام میگیرند. حکمی که میگیرند از امام، حکم قتل کسی نیست. حکم یک شورای سهنفره است که آن شورای سهنفره افراد را بررسی کند و آنهایی که در این مسیر هستند را، البته ایشان میگوید محدورالدم هستند و اینها. ظاهرا. من خود متن را هم ندیدهام. و آن کسی که در زندانهای تهران بود و میشناسیم ما، حالا اسم من نمیآورم، خب این دنبال همین قضیه بود و این سریع چیز میکند، شروع میکند و آن فاجعه را ایجاد میکند.
موقعی این اتفاق میافتد با این وسعت، که البته قرار بود پیش برود، که چند روزی گذشته بود که مسئلهاش در جلسه روسای سه قوه مطرح شد. یعنی موضوع نه در دولت مطرح میشد و نه اینکه دولت قوه مجریه بود. مشغول جنگ بود، مشغول اقتصاد بود. ربطی به قوه قضائیه نداشت. هیچ نوع ارتباطی نداشت. ولی به هرحال من یادم است. چون واقعا در این جلسه، که شما همه جوان هستید و آن حرفی که باید بزنم … میماند در جلسه … حالا … ، یک جلسه روسای سه قوهای بودیم. یک زمزمههایی شنیده میشد. مسئله مسئله روشن نبود. خود آقای خامنهای برگشت، آن شرح داد و گفت که چنین فاجعهای هست. این مثل آب سیاهی است که روی نظام ریخته میشود، همه را سیاه میکند. اینها باید برخورد شود و جلویش ایستادگی شود. این حرف ایشان بود. با کمی دقت و اینها، صحبت و اینها، معلوم شد که یک فاجعه بزرگی است. باز هم روشن نبود که چند نفر … . فقط در بین اینها یکی دو تا اسم به ذهن ما خورد، که گفتم که اینها را که میشناختیم، اینها که قابل اعدام نبودند. مثلا یک فردی بود، شاگرد من بود. آقای متحدین. … اینها چند نفر بودند. آن … متحدین که حسن محبوبه، شریعتی یک کتاب دارد، خواهر اینها بود که او قبل از انقلاب البته در درگیریهای چیز کشته شده بود. بعدا بعد از انقلاب هم اینها دو تا برادر داشت. یکیاش مستقیما در مجاهدین خلق بود و رفت و یک دانه طلافروشی را مصادره کرد و آن دلیل اعدام شد. یعنی این عملیات را انجام داد و هفتتیر کشیده بود چه کار کرده بود. یک برادر دیگرش اصلا یک تیپ روشنفکر بود، مثل خیلی از روشنفکر.. دوستهای خود ما که مثلا کتاب داستان میخوانند، رمان میخوانند، کارهای فکری میکنند. یک چنین چیزی بود. این در مدرسه کمال ما باهایش کار کرده بودیم. میدانستیم. و شنیدیم این را هم اعدام کردند. گفتم آقا برای چی اعدام کردید این را. این که اصلا چیز نبود.
در این میان بله، یک عده واقعا بیگناه چیز کردند. یکی از بهترین کتابها در این زمینه کتاب خاطرات عزتشاهی است. من توصیه میکنم که دوستان بخوانند که مربوط به کل جریانات قبل از انقلاب است. ولی به این قسمت که میرسد یک آدم حری است. جز پایهگذارای کمیته است و به دلیل همین کارها استعفا میکنه و از کمیته در میاد. در یکی دو تا از صحنههایی که اسامی افراد رو برای اعدام میخونن با عجله میره که یک عدهای رو نجات بده. تا این بره میبینه که اعدام کردن. مثلا یک عده رو جمع میکردن ببینن موضعشون چیه، این به اون نگاه میکرد این به اون، خجالت میکشیدن بگن یا بدی به رجوی بگن بعد اینا تسویه میکردند. در اون موقع دولت به هیچ وجه نه در این زمینه موافقت و نه دخالتی داشت. کلا من برداشتم اینه که در اون جلسه روسای سه قوه همه مخالف این قضیه بودند، چون بلاخره یک بحث سیاسی امروز ما که این با ما بده اون با ما بده، این موضوعات و مسائل هم نباید تاثیرش رو بگذاره و به دلیل همین هم قضیه متوقف شد. یعنی مسئله نتونست ادامهدار باشه. بعد این مسئله باز نشد. مسئله آقای منتظری که به زندانها ایشون هم ایراد داشت و نامه مینوشت در همین رابطه ظاهرا هم نامهای نوشته بود و در خاطراتش هست. به این قضیه اعتراض میکنه و میگه یک همچین چیزهایی هست و در موقعی بود این نامهها که احتمالا این قضیه متوقف شده بود. یعنی مسئلهای چیزی نبوده. مسئله نهایی که منجر به کنار گذاشتن ایشون شده بود و به این مسئله صد در صد بستگی داره، نه، من اطلاعاتم غیر از اینه، نه این که اینم نباشه ولی چیزای دیگه هست. مربوط میشه بیشتر به مهدی هاشمی و امثال این موضوعات که منجر به این قضایا شد.
گفتم هر کدوم از پوشهها رو هم که باز کنید توش یه ماجرایی درمیاد. برای همین من خیلی ورود پیدا نمیکنم. بعد هم که بنده هم میتونستم الان هرکی بگه مثلا چشم ببندم و بگم که آقا این کار بد بوده، زشت بوده، کشتن و فلان کردن. ولی این سوال تمامشدنی نیست من باید بیام، شرح بدم. توضیح بدم. راجع به امام صحبت بکنم. راجع به اون گروه سهنفره صحبت بکنم. راجع به این موضوع که چرا وزارت اطلاعات در جریان بوده و چرا نیامده این قضیه رو در دولت شرح بده من باید بیام توضیح بدم. بعد هم جلسه روسای سه قوه رو باید مطرح کنم. اون ور باید مطرح کنم. همین جور تبدیل به یک ماجرایی میشه و به همین دلایل تا الان هم سعی کردم این موضوع رو نگم. الان هم برای خبر نیست، ولی در یک موقعیت مناسبی این مسئله رو باز خواهم کرد.
آن چیزی که من خدمت دوستان میخواهم عرض بکنم، نه خیر اصلا مسئله زندانها ربطی به ما نداشت. ما اول این مسائل را نداشتیم. ما یک موقعی توی نخستوزیری نشسته بودم گفتند که تو فرودگاه مردم را اذیت میکنند. ما حساب کردیم حدود شصت هفتاد تا دستگاه اونجا در حال کار بودند که بعضیاشون اصلا ربطی به دولت نداشت چون ما زورمون نمیرسید از سپاه گرفته، [از] اطلاعات گرفته تا الی آخر. بعد گفتن که یک افرادی که از خارج میان بعضیها میان دهن اینا رو بو میکنند. ما گفتیم درست نیست، باز گفتیم حالا بریم بررسی کنیم. گزارش آوردند که راست میگن. مسافر که از هواپیما میاد اینا کیفش رو نگاه میکنن که داخلش مشروب نباشه و یا مشروبی تو هواپیما نخورده باشه اینا بو میکنند. برادر همین دادستانی بود که کشتارها به دست اون انجام شد، ما با یک همچین وضعیتی مواجه بودیم. یک چنین افرادی اینور اونور حضور داشتن. ولی آیا حاکمیت نظام در همه بخشهای نظام دست اینا بود، نه این نبود. یعنی این مسئله گرفتنها و زدنها به صورت سازمانیافته بود. نه این حالت سازمانیافته نبود و یک سری حرکتهایی بود که متاسفانه منجر به این کار زشت شد. همین که گفته بودم سفید سفیده و سیاه سیاه. این که جنایت شده و یک عده رو اونجا کشتن و بیگناه هم کشتن. بله به ذهنم اونطوری که بر میاد و اونطوری که گفته شد، تعداد زیادی از افرادی که اونجا کشته شدن اصلا آدمای خوبی بودند. تازه اونایی که هم حقشون بود بایستی محاکمه میشدن و روند قضایی باید در موردشون رعایت میشد.
البته اونطور که من اخیرا از آقای موسوی بجنوردی دیدم، ایشون در شورای عالی قضایی بود. تا الان من نمیدونستم ایشون گفت که حکم تشکیل اون هیئتهای سهنفره که اونها به عنوان قاضی وارد کار بشن و تشخیص بدن رو دیده بود. من گفتم که این موضوع خیلیمسئلهساز شده. گفت که امام به هیچ وجه دستور مستقیم قتل کسی رو نداده. این رو به شورایی داده بود که بیان قضاوت کنند. اونا بد عمل کردند، مثلا فلانی هم توش بوده اینجوری شده. که یک همچین وضعیتی به وجود آمد. به هر حال اینا همش باز کردن هر کدومش تالی فاسد داره که من همیشه سعی کردم که از کنارش رد بشم.
بعد کسانی که منصوب شدن مهاجرانی و کدیور در رسانهها در مورد این مسئله چه مواضعی دارند؟
ببینید به دلیل که اونا هم میترسند. من اینطور بگم که بحث در مورد اول انقلاب خب یک دههای هست که من یک بار بحث کردم که ما ۱۴ معصوم داریم. ما به هر حال بیشتر از چهارده نفر که نداریم. به هر حال یک سری اتفاقاتی افتاد. ممکنه که یک گوشش به امام بر بخوره یک گوشش به دولت بر بخوره یک گوشش به جناحهای مختلف بر بخوره. یک وضعیتی در اونجا هست.
منتها ورود به این مسائل شروع بشه پایانی نخواهد داشت. با نفوذی که منافقین دارن سلطنتطلبها دارن اون ور دارن. و در یک شرایط مناسب به تدریج باید این مسائل، نه این که بسته بشه، باید با تحمل باز بشه.
من اون چیزی که آقای منتظری نوشته رو هم دیدم اونم با ملاحظه در این رابطه صحبت کرده، همچین مسئله رو باز نکرده. یعنی همه یک نوع ملاحظاتی در این رابطه دارند. منتها اون چیزی که حذف میشه در رابطه با این خبر این هست که اولا مسئله ۶۷ و به مجموعه دهه ۶۰ تسری دادند در صورتی که اینجوری نیست. دهه ۶۰ رو که من گفتم که ماجرا چه جوری بود. فراز و نشیبی داشت که اصلا ما پدیدهای به این شکل نداریم.
ممکنه بگیم که قوه قضاییه و دادگاه انقلاب ما خشن رفتار کرده، مثلا تعداد اعدامهایش بایستی کم میشده، محاکمات فلان میشده، این یک مسئله دیگه است. ولی اینکه کشتار جمعی به این وسیعی داشته باشه، ما اصلا نداریم به این وضعیت. اینا همش دروغه. ولی اینکه سال ۶۷ یک چنین اتفاقاتی افتاده. بله یک چیز زشتی بوده و خلافی بوده و جنایتکارانه بوده و نمیتونه کسی آن رو تایید بکنه و از این مسئله بیمی نباید داشت که این رو بگیم.
دولت اصلا تو این زمینه سهم نداشته. دولت کامل از قوه قضاییه جدا بود، ما به اصطلاح یک شورای عالی قضایی داشتیم. درهیچ کدوم هم نه مشورتی میشد برای تشکیل قوه قضاییه نه در حکماشون میتونستیم دخالت بکنیم نه در اعمالشون میتونستیم دخالت بکنیم.
یک چیزی که در یکی از خبرها دیدم اینه که من گفتم که اینا میخواستن شورش کنن و برخورد امنیتی نظام باید بکنه. من در اون موقع به عنوان نخستوزیر موظف بودم که از کلیت نظام دفاع بکنم. من از این مسئله هم دفاع میکنم الان. من نمیتونستم که در موقیعتی باشم که در حالی که اون مسئله حلبچه رو داریم در حالی که فرو ریختن جبههها رو داریم در حالی که دور خوردن نیروهامون در ایلام توسط منافقین و صدام رو داریم که گروه گروه اسیر میکردند ارتشیهای ما رو و در این شرایط من بیام در این زمینه ساکت باشم.
ولی این که دولت تاییدکننده این قضیه یا آگاه از این قضیه بوده من این رو کاملا ردش میکنم. دولت هیچ خبری نداشته. موقعی که این اتفاق افتاد به اصطلاح شد. هنوز هم ابعادش به نظر من خوب روشن نشده. یعنی ابهامات زیادی در قضیه هست. تعداد الان روشن نیست،…. البته معلومه که چه کسی بیشترین اثرگذاری را دراین اعدامها داشته.
وقت بسیار محدود و یک جلسه دیگر هم ما داریم.
من اولین بارم بود این بحث رو کردم.
خبرنگار: میشه جایی منتشر کرد و گفت از قول شما؟
این موضوع باید سینه به سینه منتقل بشه. بهتره نگین. من یک موقعی به اصطلاح مجبور هستم، این رو بیام توضیح بدم و اون توضیح من هم دور از این چیزی که الان اینجا گفتم نخواهد بود. باز هم خواهم گفت که زندانها اینجوری بودند. اولش چی بود، زمان بنیصدر چی بود، زمان ما چی بود.
آقای اژهای که رفت اونجا پنج شش تا کارتون برای ما نقل قولهایی از زندانها و اظهار نظرهای خودشون آوردن. از جمله احسان نراقی که در اون زمان زندان بود. من یادمه که برگه مال اون رو نگه داشته بودم چون خیلی مفصل راجع به زندانها توضیح داده بود. خودش هم متوجه شده بود که وضعیت خاصی هست و سعی هم میکرد خودش رو نجات بده. یک پیشنهادهایی هم مطرح کرده بود.
اینها رو مطرح خواهم کرد و دورههای بعد رو مطرح خواهم کرد و سال ۶۷ هم برسه همینها رو خواهم گفت. همین جلسه روسای سه قوه و هم این که دولت اطلاعی نداشته، در دولت در این زمینه گزارشی داده نشده ظرف مدت کوتاهی هم صورت گرفته و موقعی هم که مسئله ابعادش برای رهبر انقلابمون، امام روشن شد بلافاصله قطع شد. با اینکه عدهای دوست داشتن که میگفتن که تسویه کنیم که مشکلی نداشته باشیم.
یک عده هم هنوز در ذهنشون هست. آقای پناهیان اخیرا صحبت میکرد و میگفت اعدام بکنید. چه اشکالی داره اعدام بکنید. فکر میکرد با اعدام کردن میتونه موضوعی رو حل کنه. یک عده هم ذهنیتتشون اینجوری بود.