1-j4i-haj

نام و نام خانوادگی:

داوود رحمانی

 زندگینامه:

داوود رحمانی معروف به حاج داوود*، متولد سال ۱۳۲۴ در خیابان شهباز (هفده شهریور) در شرق تهران است[۱].او که در حوالی همان محل تولد خود به آهنگری اشتغال داشت[۲]، پس از انقلاب وارد کمیته انقلاب شد و سپس به واسطه آشنایی با لاجوردی، دادستان وقت تهران، به ریاست زندان قزل حصار رسید. وی در تابستان ۶۳ و پس از برکناری اسدالله لاجوردی در اثر فشارهای سیاسی مختلف برکنار شد  و بعدها به کار سابق خود در بازار تهران بازگشت؛ برخی از شنیده‌های تایید‌نشده حاکی از این است که وی به دلیل بیماری، در حال حاضر خانه‌نشین است.

مسئولیت‌ها:

رییس زندان قزل‌حصار کرج از تابستان ۱۳۶۰ تا تیر ۱۳۶۳

موارد نقض حقوق بشر:

حاج داوود رحمانی به عنوان رییس زندان قزل‌حصار در اوایل دهه ۶۰ در اعدام، سرکوب و شکنجه زندانیان نقش موثری داشته است.

۱. شکنجه‌های عمومی

دوران ریاست حاج داوود در زندان قزل حصار به دوران وحشت معروف است. حاج داود رحمانی که در فاصله تابستان ۱۳۶۰ تا تیرماه ۱۳۶۳ ، با حکم اسدالله لاجوردی، رییس سازمان زندان‌های تهران، رییس زندان قزل حصار بود و قدرت مطلقه‌ای در اعمال شکنجه بر زندانیان سیاسی در این زندان داشته است، روش‌های گوناگونی را برای شکنجه زندانیان به کار گرفته که برخی از آنها (مانند قبرها یا دستگاه‌ها)، در شکل و گستردگی اجرا، منحصر به فرد بوده‌اند[۳].

حاج داوود در سال ۱۳۶۲ شیوه شکنجه قبر (یا همان قیامت، تخت، تابوت، جعبه، دستگاه) را ابداع می‌کند، روشی که در آن زندانی باید در میان تخته‌های نئوپان که از سه طرف او را احاطه کرده‌اند (به طول ۲ متر و عرض و ارتفاع حدود ۸۰ سانتیمتر)، با چشم‌بند و در سکوت مطلق – که در هنگام غذا خوردن هم نمی‌بایست صدای برخورد قاشق با ظرف به گوش می‌رسید- به صورت مستمر و بدون هیچ گونه تماسی با سایر زندانیان در یک حالت می‌نشست. این شکنجه طاقت‌فرسا بسته به مقاومت زندانی ادامه می‌یافت تا زمانی که مقاومت او بشکند و حاضر به اعلام انزجار علیه گروه و دوستان خود بکند. این شکنجه برای زندانیان مقاوم‌تر  آنقدر ادامه دارد که بسیاری از قربانیان آن سلامت روحی و روانی خود را برای همیشه از دست می‌دهند. در تمام مدت از بلندگوها، سخنرانی‌های مذهبی، اذان ، قرآن یا بعدترها مصاحبه افرادی که بریده بودند، پخش می‌شود. در این شکنجه، هدف تحت اختیار گرفتن تمامی حواس و تحرک زندانی و به طبع آن تمامی تفکر و اراده او است و در حالی حس شنوایی زندانی این مطالب را دریافت می‌کند که حواس دیگر او کاملا محدود می‌شود و تحت اختیار شکنجه‌گر است..

شهرنوش پارسی‌پور، نویسنده ایرانی، از افرادی است که در بهار سال ۱۳۶۳ قیامت را تجربه کرده است.او در کتاب «خاطرات زندان» می‌نویسد که شخص حاج داوود به او می‌گوید، باید به «دستگاه» برود، نامی که حاج داوود خود به تخت‌ها داده است، زیرا که آنها را دستگاه آدم‌سازی و یا تواب‌سازی می‌داند: «در هر گور یک زندانی، با چادر و چشم‌بند، رو به دیوار نشسته بود. زندانی نخست با فاصله‌ای از دیوار نشسته بود که حدود بیست سانتیمتر از آن فاصله داشت و زندانی بعدی در انتهای گور، با فاصله ۲ متر از دیوار نشسته بود و همین جریان تا انتهای دیوار ادامه داشت. بدین ترتیب زندانیان نسبت به هم یک زیگزاگ را تشکیل می‌دادند.»

شکنجه‌های ابداعی حاج داوود به دستگاه محدود نمی‌شود. فرزانه زلفی[۴] ،از شاهدان عدالت برای ایران، در طول دوران زندان خود در زندان قزل‌حصارکه نزدیک به دوسال و نیم بود، مدت ۷ ماه را به همراه ۱۶ نفر دیگر، بدون هواخوری در توالت گذراندند. او یک سال و نیم اول خود در قزل حصار را در بند ۴ و سپس در بند ۸ یا بند “مجرد” گذراند. بند مجرد، متشکل از ۱۲ سلول سه تخته بود و در زمان زندانی‌شدن فرزانه حدود ۴۵۰ نفر، یعنی تقریبا در هر سلول ۴۰ نفر بدون امکان هواخوری و خروج از سلول – به جز روزی سه مرتبه برای رفتن به دستشویی- در بند بوده‌اند[۵]. در فروردین ۶۰ امتیازاتی از جمله حق هواخوری و باز شدن در سلول‌ها، به زندانیان بند ۸ اعطا می‌شود؛ اما در مقابل زندانیان حق هواخوری دسته‌جمعی، روزنامه خواندن دسته‌جمعی و به قول حاج داوود هرگونه فعالیت “کمونی” را از دست می‌دهند.

در ۲۰ فروردین همان سال، فرزانه و حدود ۱۶ نفر دیگر به دلیل اتهاماتی از قبیل انجام فعالیت‌های گروهی به «زیر هشت»[۶] منتقل می‌شوند و آنها را وادار می‌کنند تا ۳۶ ساعت سر پا بایستند. یک تواب یا پاسدار پشت سر آنها کشیک می‌داد و در صورت خم شدن زانوها و یا تماس پیدا کردن با دیوار و یا….، به آنها لگد می‌زد. بعد از ۳۶ ساعت بی‌خوابی این ۱۷ نفر با چادر و چشم‌بند به یک توالت منتقل می‌شوند. محلی که حاج داوود به آن “گاودانی” یا “بند لب آب” می‌گفت که متشکل بود از سه کابین توالت و یک راهروی بسیار باریک. این ۱۷ نفر به مدت ۷ ماه در این توالت‌ها قرنطینه می‌شوند، بدون دسترسی به همان حداقل اخباری که در گذشته از طریق برخی روزنامه‌ها ویا اخبار تلویزیون دریافت می‌کرده‌اند یا حق هواخوری و با غذایی بخور و نمیر و یک پتو برای خواب. نقش و حضور مستقیم حاج داوود در تمام شکنجه‌ها‌ی زندانیان نکته‌ای است که او را از سایر روسای زندان متمایز می‌کند. بعد از ۷ ماه این گروه به گوهردشت منتقل می‌شوند.

به شهادت محمود خلیلی[۷]، از زندانیان هوادار چریک‌های فدایی خلق در قزل حصار، از سال ۶۲ تا اواخر بهار ۶۳ زندانیان به دلیل خشونت حاکم در زندان کاملا حالت تدافعی داشتند و اغلب این خشونت‌ها متوجه زنان زندانی بوده است و خصوصا شکنجه دستگاه، در ابتدا مختص زنان بوده و بعدتر شامل مردان نیز می‌شود. به گفته  او یکی از حربه‌های دوتن از دوستان او که تحت شکنجه دستگاه قرار گرفته بودند این بوده که روزهای خاصی را برای خودشان معین کرده بودند و در آن روزها آگاهانه با زیر پا گذاشتن مقررات (مثلا دراز کردن پا، غذا خوردن با صدا یعنی طوری که قاشق به بشقاب بخورد و ….) کاری می‌کردند که توابین به حاج داوود گزارش دهند تا آنها را از دستگاه  بیرون بکشند و کتک بزنند. به این صورت آنها با یک تیر چند نشان می‌زدند. اول از همه، مدت کوتاهی از آن مکان خارج می‌شدند و از صدای گوش‌خراش و سوهان مانند بلندگوها نجات پیدا می‌کردند و دوم، با کتک‌خوردنشان به نوعی ورزش کرده بودند و بدنشان از کرختی بیرون می‌آمد و همچنین می‌توانستند با داد زدن زیر ضربات تاحدودی فشارهای روحی وارده را تخلیه کنند. به گفته خلیلی، حاج داوود همین شکنجه را قیامت ۸۰ درصد می‌دانست و بارها به آنان وعده قیامت ۱۰۰ درصد داده بود.

۲. شکنجه و خشونت جنسی علیه زندانیان زن

از نظر حاج داود رحمانی قابل تصور نبود که زنی با دلایلی غیر جنسی و به دلیل داشتن تفکر و درک مستقل وارد مبارزه و فعالیت سیاسی شود. حاج داود حساسیت ویژه‌ای در مورد مصاحبه گرفتن از زنان داشت؛ به خصوص برای او مهم بوده است که زنان اعتراف کنند که با مردان تشکیلاتشان رابطه جنسی داشته‌اند.  به شهادت تهمینه پگاه[۸] زنی از جنم، یکی از روستا‌های کردستان را بعد از بریدن در قبرها وادار کرد در مصاحبه‌ای اعلام کند که همیشه در پایگاه‌های کومه‌له  قرص ضد بارداری وجود داشت. یا در شهادتی از مژده ارسی[۹] حاج داوود یک بار دختری را که شیشه‌های سالنی که سمت دیگرش مردان بوده‌اند پاک کرده بود، صدا می‌کند و او را به شدت کتک می‌زند زیرا معتقد بود، او به قصد نشان دادن سینه‌هایش به مردان شیشه‌ها را پاک کرده است. در شهادت پروانه[۱۰]، او بارها زنان زندانی را به جرم خندیدن به باد کتک و کابل و شلنگ گرفته بود، چون معتقد بود که آنان برای “حشری کردن” پاسداران مرد است که می‌خندند. حاج داوود زنان را تحقیر می‌کرد و آنها را “زائده‌ای از مردان” می‌دانست و در تمام مصاحبه‌ها آنها را مجبور می‌کرد اعتراف کنند که به قصد ایجاد روابط نامشروع  وارد کار سیاسی شده‌اند.

به شهادت میترا رضوی[۱۱] اصولا زن بودن در قزل‌حصار یک شکنجه محسوب می‌شد و این به خاطر همین دید حاج داوود به آنان به عنوان یک عنصر دست دوم بود که به قول خود حاج داوود “تنها به درد یک کار می‌خوردند.” و اصولا حرف او به زنان تواب هم همیشه این بود که شما فقط باید پسر بزایید و به جبهه بفرستید.

نیلوفر شیرزادی نیز در مصاحبه با عدالت برای ایران می‌گوید: «تجربه شخصی من این بود که وقتی وارد قزل‌حصار شدم، لمپنیزم کاملا آشکار در مقابل زنان زندانی را دیدم. به هر حال آن چیزی که در اوین آدم می‌دید، این بود که از نظر آنها در درجاتی، تو بالاخره ضد انقلاب یا مفسد فی‌الارض هستی. با تو به این عنوان برخورد می‌کردند. اما در قزل‌حصار  به من حتی به عنوان ضد انقلاب و مفسد نگاه نمی‌کردند. اولین تماس ما با حاج داوود رحمانی به عنوان نماینده آن فرهنگ در زندان این بود که ما یه عده‌ای بودیم که دنبال شوهر می‌گشتیم، توی خونه‌های تیمی می‌خواستیم غرایض جنسی رفقای مردمون رو مرتفع کنیم و حالا اونجا تو زندان بودیم. خیلی راحت، بارها و بارها می‌گفت شما که می‌خواستین شوهر پیدا کنین، خب راه‌های بهتری بود. یعنی حتی اون درجه‌ای که توی اوین ما رو به رسمیت می‌شناختند، اینجا  رسمیت نداشتیم.»

حاج داوود حساسیت خاصی روی زنان قدبلند، با چشمان رنگی، با عینک و تحصیلات بالا داشت و آنان را رهبران و خط‌دهندگان اصلی مقاومت در زندان به حساب می آورد و زودتر و بیشتر از دیگران آنان را تحت فشار و تنبیه قرار می‌داد. به شهادت فرزانه، اگر از دختری خوشش می‌آمد و فکر می‌کرد او سر به زیر و محجوب است، با او کاری نداشت، اما معتقد بود زنان عینکی، روشن‌فکر و کتاب‌خوان هستند و از آنها بدش می‌آمد و اصولا جرم زندانی برای او اهمیتی نداشت، بلکه تقسیم‌بندی‌های خود او از افراد باعث می‌شد که آنها مشمول کتک یا آزار او قرار بگیرند. او برای زندانیان نام‌های مستعار انتخاب می‌کرد و آنان را تنها به همان نام صدا می‌کرد، نام‌هایی که بعضا بار جنسیتی و سکسیستی داشتند[۱۲]: پروانه علیزاده در شهادتش می‌گوید: «حاج داوود از من خیلی بدش می‌آمد. همیشه جزء کسانی که می‌آمد و انتخاب می‌کرد برای شکنجه ، می‌گفت بیا برویم، بیا برویم، برای اینکه زهر چشم بگیرد، من بودم. علتش هم چشمان من بود. از چشم‌های سبز خیلی بدش می‌آمد. به من می‌گفت تو بچه شیطان هستی. شما از زادگان شیطان هستید. یعنی اگر حاج داوود می‌آمد من حق نداشتم توی چشم‌های حاج داوود نگاه کنم، سرم باید پایین بود، متنفر بود چشمان من را ببیند. یک دشمنی خاصی با این رنگ داشت.»

یکی از شکنجه‌هایی که در زندان قزل‌حصار عمومیت داشت، وارد آوردن ضربه به اندام تناسلی زنان زندانی بوده است. حاج داود که زندانیان زن او را فردی درشت‌هیکل با دست‌ها و پاهای بزرگ توصیف کرده‌اند، خود شخصا و نیز به طور جمعی با کارکنان مرد زندان قزل‌حصار کرارا و همراه با شکنجه‌ها و آزارهای دیگر از جمله آزارهای کلامی، به اندام‌های تناسلی زنان زندانی ضربه وارد می‌کرده است.

در شهریور سال ۱۳۶۰، یکی دو ماه پس از آغاز دستگیری‌های گسترده فعالان سیاسی در سرتاسر ایران، از آنجایی که بیشتر شهرستان‌های کوچک زندان‌هایی برای زنان نداشته است، زنان زندانی را از این شهرستان‌ها به زندان قزل‌حصار در حومه شهر کرج و نزدیک تهران منتقل کردند. بیشتر این زنان، در شهرهای خود محاکمه و محکوم به حبس شده بودند و برای گذراندن دوران حبس خود، از بازداشتگاه‌های سپاه و کمیته در شهرستان‌ها، به زندان قزل‌حصار منتقل می‌شدند.

فرزانه زلفی در شهادتش نزد عدالت برای ایران می‌گوید: «شهریور ۶۰ بود، ما بچه‌های شهرستان را تازه برده بودند آنجا. حدود ۳۰۰-۴۰۰ نفر بودیم. راهروی طویلی بود که بندها را از هم جدا می‌کرد. آنقدر دراز بود که خودشان با دوچرخه از اول تا آخر آن می‌رفتند. ما را بردند آنجا و گفتند باید این مسیر را سینه‌خیز بروید… ما بینمان مادرهای مسن داشتیم که ناراحتی قلبی داشتند. یک دختر نه ساله به اسم فاطمه بین ما بود. خلاصه گفتند باید سینه‌خیز بروید و هیچ‌کس هم مستثنی نیست. می‌گفتند باید تمام مسیر را سینه‌خیز بروید و برگردید. بعد همانطور که می‌رفتیم و دیگر انرژی نداشتیم، مرتب هفت، هشت تا پاسدار با پوتینشان می‌زدند وسط پای ما. خود من خونریزی کردم، بچه‌های دیگر هم همینطور. اصلا دیگر نوار بهداشتی به همه بچه‌ها نمی‌رسید. فاطمه آنجا برای اولین‌بار پریود شد… هنوز الان هم که دارم صحبت می‌کنم درد رو در بدنم احساس می‌کنم…یعنی تصور کن بیشتر از ۳۰۰ تا زن با چادر و چشم‌بند دارند توی یک راهرو سینه‌خیز می‌روند و به آنها که آخر می‌مانند لگد می‌زنند و می‌گویند باید بروی جلو. مدام با پوتینشان می‌زدند وسط پای ما و می‌گفتند: سلیطه! یا فحش‌هایی مثل این. من اولین بار بود که این جور فحش‌ها را می شنیدم. حاج احمد، معاون حاج داود، یکی از کسانی بود که فحش می‌داد. باید اینقدر سریع می ‌فتیم که به اول صف برسیم چون اگر آخر می‌ماندیم دوباره بهمان می‌زدند. اون مادری که گفتم و خیلی از بچه های دیگر قلبشان گرفت.»

فرزانه زلفی همچنین به یاد می‌آورد که یکی از کسانی که در سینه‌خیزها و بعد از آن، بسیار کتک خورد، مینا توده روستا بوده که چند روز بعد از آن اعدام شده است:‌ «فردای آن روز ما را سر پا نگه داشتند و بی‌خوابی دادند. بی‌خوابی یکی از کارهای خیلی متدوالشان بود و واقعا تاثیر می‌گذاشت. بچه‌ها همه دچار حالت‌های روانی شده بودند…حاج داود به بعضی‌ها گیر می‌داد. آن روز هم آمد و به مینا توده روستا و یک نفر دیگر گیر داد. ما یک سری این طرف بند و یک سری آن طرف بند، کنار سلول‌ها، ایستاده نگه داشته شده بودیم. حاج داود مینا توده روستا را صدا کرد و آوردش وسط و شروع کرد به پشتش و توی باسنش لگد زدن؛ باسن مینا توده روستا کمی از روی مانتو برجسته بود [چون توی بند بودیم] چادر نپوشیده بود. فردایش هم  گفتند وسائلش را جمع کند و برود. بعد هم شنیدیم که اعدام شده، در حالی که فقط یک سال حکم داشت…آن یکی هم که آن روز حاج داود خیلی به باسنش زد، صورت و هیکل بسیار زیبایی داشت و جزو کسانی بود که حاج داود به خاطر زیباییشان رویشان حساس بود و آزارشان می‌داد.»

مینا توده روستا، هوادار سازمان مجاهدین خلق، در هنگام دستگیری ۲۱ ساله و در یکی از روستاهای کرج معلم بوده است. فرزانه زلفی، او را دختری بسیار آرام و متین توصیف می‌کند. براساس اطلاعات منتشره در سایت بنیاد برومند، وی در ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ در کرج تیرباران شده است. از جزییات محاکمه و حکم وی اطلاع دقیقی در دست نیست.

سینه‌خیز بردن و وارد آوردن ضربه به اندام‌های تناسلی در زندان قزل‌حصار محدود به همان یک بار نبوده است. نیلوفر شیرزادی در شهادتش نزد عدالت برای ایران می‌گوید: «به هر بابایی اون بیرون سوء‌قصد می‌شد، می‌دونستیم اون شب می‌آیند سراغمون. بچه‌ها هر چی روسری و پارچه اضافی داشتند می‌بستند اینجاشون [به زیر شکم اشاره می‌کند]. می‌دونستیم که ]حاج داود[ ما رو می‌بره سینه‌خیز و از پشت می‌زنه. اینجاها [مجددا به زیر شکم اشاره می‌کند] رو می‌زنه. طول واحد رو تا زیر هشت ما چشم‌بسته سینه‌خیز می‌رفتیم و با همه چیز کتک می‌خوردیم. با زنجیر، قنداق تفنگ، چوب، کابل، لگد. حتی بعضی از پاسدارها پاشون رو می‌گذاشتند روی پای ما که ما رو متوقف کنند بعد می‌زدند که چرا عقب موندی. یک سری از بچه‌ها که به خاطر توانایی فیزیکی‌شون نمی‌تونستند با بقیه پیش برند بیشتر از همه کتک می‌خورند…خود من رو چندین‌بار از پشت زدند… مجبور بودی برای اینکه نخوری، از دوست بغل دستی‌ات جلو بزنی، بعد می‌دونستی اگر جلو بزنی، اون می‌خوره… اینقدر این اتفاق [ضربه به اندام‌های تناسلی] همراه با شکنجه‌های دیگه‌ بود، اینقدر در هم گره خورده بود که خود ما، به خاطر دردش، به خاطر استرس وحشتناکی که روی ما بود و فقط سعی می‌کردیم که تحمل کنیم که نشکنیم، قادر به تفکیک نبودیم…»

همانطور که گفته شد، یکی از تنبیهات دیگر رایج در زندان قزل‌حصار، ایستادن با چادر و چشم‌بند رو به دیوار و بی‌خوابی دادن بوده است. سودابه اردوان که در سال ۱۳۶۰ از اوین به قزل حصار برده شده از “شب‌های بی‌نهایت” زندان قزل‌حصار به عنوان یکی از موارد بی‌خوابی دادن و کتک زدن زندانیان زن یاد می‌کند او در مصاحبه با عدالت برای ایران می‌گوید: «شب‌های بی‌نهایت اصطلاحی بود که خود حاجی [داود رحمانی] استفاده می‌کرد. قضیه از این قرار بود که بچه‌ها، چیزهایی مثل کاردستی‌ها یا وسائل شخصی‌شان که بر اساس گزارشی که توابی به اسم سهیلا حاجی‌زاده که مسئول بند ۸ زندان قزل‌حصار بود داده بود، ضبط شده بود را از اتاق سهیلا برداشته بودند. حاجی هم آمد و پرسید: کی این کار رو کرده و طبیعتا کسی چیزی نگفت. حاجی هم همه را برد توی راهرو درازی که بندها را به هم وصل می‌کرد و رو به دیوار، با چشم‌بند و چادر ایستادند و با چند پاسدار دیگر شروع کرد به کتک زدن ما. با هر چیزی که دستشان می‌آمد می‌زدند. حاجی می‌گفت این شب‌ها تا بی‌نهایت ادامه داره و همین طور فحش می‌دادند و می‌زدند تا اینکه ۳ و ۴ بعد از نیمه‌شب که دیگر آنقدر زده بودند که از نفس افتاده بودند می‌رفتند. ما هم همان جا از شدت درد و خستگی توی راهروی خیلی سرد، روی زمین ولو می‌شدیم… این تنبیه ده شب طول کشید تا اینکه خود زندانبانان خسته شدند.»

براساس شهادت برخی از زندانیان، بی‌خوابی دادن و کتک‌زدن در زندان قزل‌حصار با وارد آوردن ضربه به اندام‌های تناسلی همراه بوده است.  زندانیان در این حالت، ساعت‌های متوالی، بی‌خوابی داده می‌شدند و حق نداشتند برای رفع خستگی به دیوار نزدیک شوند. منیره برادران می‌گوید: «سال ۶۲ بود که ما را خیلی تنبیه می‌کردند. شب‌های زیادی ما رو می‌بردند سر پا می‌ایستاندند. گاهی روز هم ادامه پیدا می‌کرد. بعضی از بچه‌ها را دو سه روز همینطوری سر پا می‌ایستاندند. می‌دونیم که چقدر سخت است، به هر حال تو کمرت درد می‌گیره، خسته می‌شدی، و مثلا چه می‌دانم می‌خواهی تکیه بدهی به دیوار، یا سرت رو نزدیک کنی به دیوار، یه جوری بود که حتی اگر یواشکی نوک انگشتت را می‌گذاشتی به دیوار، کلی خستگی‌ات در می‌رفت. بعد اگر فقط کمی به دیوار نزدیک می‌شدی، یکهو، ناغافل، نگهبان‌ها که کفش کتونی می‌پوشیدند که صدای پاشون نیاد، از پشت به آدم لگد می‌زدند… حاجی ولی پوتین سربازی داشت و از همان سربند با سر و صدا و مسخره‌کردن زندانی‌ها وارد می‌شد. بعد یک دفعه ممکن بود از پشت به آدم لگد بزند. لگد حاجی معروف بود. از پشت می‌زد وسط پای تو و تو بلند می‌شدی و می‌افتادی روی زمین. یعنی خود من اینطوری برام اتفاق افتاد. بعضی از بچه‌ها بعدش به خونریزی می‌افتادند ولی من یادم نیست که خونریزی کرده باشم.»[۱۳]

منابع برای مطالعه بیشتر:

–  برادران، منیره (۱۳۷۹) حقیقت ساده، اسن، نشر نیما

– پارسی‌پور، شهرنوش (۱۹۹۶) خاطرات زندان، استکهلم: نشر باران.

– ثابتی، فریده (بدون تاریخ) بازنویسی یک جنایت: “تخت‌ها”، منتشر‌شده در سایت گفت‌وگوهای زندان، آرشیو مقالات:  http://www.dialogt.net/

– حاج حسن، هنگامه (۱۳۸۲) چشم در چشم هیولا: خاطرات زندان ، فرانسه: انتشارات انجمن هما

– جابری، هما (۱۳۸۶) مجمع الجزایر درد، انتشارات امیرخیز

– خلیلی، محمود (بدون تاریخ) شیوه‌های شکنجه در جمهوری اسلامی ایران، منتشر‌شده در سایت گفت‌وگوهای زندان، آرشیو مقالات: http://www.dialogt.net/

– علیزاده، پروانه (نامعلوم) خوب نگاه کنید، راستکی است، انتشارات خاوران

– مصداقی، ایرج (۱۳۸۵) نه زیستن، نه مرگ، جلد دوم: اندوه ققنوس‌ها (چاپ دوم) سوئد: نشر آلفابت ماکزیما

مرجع‌ها:

۱- مصاحبه با حاج داوود رحمانی، نشریه ی “رجعت”: نشریه ی داخلی زندان قزل حصار، سال اول ، شماره ی اول، احتمالن نیمه ی دوم سال ۱۳۶۰

۲- سیبا معمار نوبری (از شاهدان عدالت برای ایران)، از زندانیان زندان قزل حصار، پس از زندان و عزل حاج داوود از ریاست قزل حصار،  به ملاقات او در آهنگری رفته است. سیبا در آبان ماه ۱۳۶۰ دستگیر می شود و در تا زمان آزادیش در زندانهای قزل حصار، اوین و کمیته مشترک بوده است. سیبا در شهریور ۱۳۶۴ در حالی آزاد می شود که حکم او ۱۲ سال یوده است، اما به دلیل پیوستن او به جرگه ی توابین بعد از ۴ سال و ۱۰ ماه عفو و آزاد می شود..

۳- برای اطلاعات بیشتر در زمینه موارد نقض شدید حقوق بشر زندانیان سیاسی زن که از سوی حاج داود رحمانی اعمال می شده، به ضمیمه های این گزارش مراجعه کنید.

۴- فرزانه زلفی که از شاهدان عدالت برای ایران است، در سن ۱۶ سالگی ( ۱۰ تیرماه سال ۶۰) و در دوران دانش آموزی به اتهام هواداری از اتحادیه ی کمونیست های ایران در مسجد سلیمان دستگیر می شود و تا اواخر سال ۶۴ را در زندان های مسجد سلیمان (۲ ماه تیر تا ۲۸ مرداد)، قصر، قزل حصار، گوهردشت (از ۲۰ آبان ۶۲، به مدت ده ماه)و مسجد سلیمان (تا زمان آزادی)  می گذراند.

۵- همچنین  اواخر پاییز سال ۶۰، حاج داوود حدود ۵۰۰ زندانی را در دو سلول ۱۸ نفره میکند، به نحوی که بعد از چند ساعت حال عده ای بر اثر گرمای هوا به هم میخورد و بیهوش میشوند.

۶- زیر هشت، بندی مجزا برای گذران آخرین روزهای زندانیان اعدامی در زندان است، در قزل حصار ، زیر هشت اما بند تنبیهی محسوب می شده است.

۷- محمود خلیلی از هوادارن سازمان چریکهای فدایی خلق (اقلیت) در آبان سال ۶۰ دستگیر شده و در دوران قتل عام سال ۶۷ نیز در زندان حضور داشته است، او در زندانهای مختلفی از جمله اوین، قزل حضار و گوهر دشت بوده و اکنون در آلمان زندگی می کند و از مدیران سایت گفتگوهای زندان است.

۸- تهمینه پگاه، از شاهدان عدالت برای ایران، به اتهام هواداری از اتحادیه ی مبارزان، سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۰ را در زندانهای اوین، گوهردشت و قزل حصار گذرانده است.

۹- مژده ارسی ، از شهدان عدالت برای ایران که سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۹ را در زندای اوین و قزل حصار سپری کرده ، به اتهام هواداری از چریکهای فدایی اقلیت دستگیر شده است.

۱۰- پروانه علیزاده، از شاهدان عدالت برای ایران مشکوک به هواداری از گروه پیکار بود و به این اتهام در سن ۲۳ سالگی و در شهریور ۶۰ بازداشت شد، او ۷ ماه را در زندان سپری کرد که ۳ ماه این دوران در اوین و ۴ ماه آن در قزل حصار گذشته است.

۱۱- میترا رضوی و یکی از شاهدان عدالت برای ایران، در فروردین ۶۱ به اتهام هواداری از حزب رنجبران دستگیر می شود، او تا اردی بهشت سال ۶۲ در زندان کمیته ی مشترک (توحید) زندانی و پس از آن تا زمان آزادیشدر ۱۳۶۹ در قزل حصار و سپس اوین می گذرد.

۱۲- برای روشن شدن بار سکسیستی این اسامی، عدالت برای ایران ناگزیر از ذکر این مثال است: نام‌هایی نظیر “کون‌گنده” که علی‌رغم اعتراض زندانیان، حاج داوود آنها را تنها به این اسامی خطاب می‌کرده است.

۱۳- منیره برادران، از شاهدان عدالت برای ایران است. در سال ۶۰ به همراه برادرش و همسر برادرش دستگیر می‌شود. برادر وی مهدی پس از چهل روز اعدام شد و وی به اتهام هواداری از راه کارگر مدت ۹ سال را در زندان‌های مختلف، کمیته مشترک، اوین، گوهر دشت و قزلحصار گذراند.

*عکس حاج داوود رحمانی برای نخستین بار است که منتشر می‌شود.

*آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ خرداد ۱۳۹۷*